ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به موصل لشکر کشید و آن شهر را گرفت و در آنجا به حکومت نشست، امّا عبدالملکبنمروان موصل را به محاصره درآورد، در حالیکه مصعببنزبیر با سپاهی گران به سوی کوفه در حرکت بود.
مردم کوفه از دست مختار به ستوه آمده بودند، زیرا قصد داشت علاوه بر سران سپاه عمربنسعد، تمام کسانی را که علیه اباعبدالله(ع) و یارانش در کربلا جنگیده بودند از میان بردارد.
ادامه مطلب را دنبال کنید...
ابراهیم در محاصرة سپاه عبدالملکبنمروان بود و نمیتوانست به یاری مختار بیاید. مختار که تقریباً از تمام کشندگان اهلبیت(ع) انتقام گرفته بود، شادمان و خشنود، در انتظار شهادت کمر بسته و از مرگ پروایی نداشت. با سپاهی اندک به مصاف مصعببنزبیر رفت و دلیرانه جنگید، امّا سپاه بصره صدها برابر سپاه کوفه بود. مختار به ناگزیر عقب نشینی کرد و به کوشک پناه برد.
مصعب به شهر وارد شد و کوفیان به او پیوستند و همراه با سپاه بصره کوشک را محاصره کردند. تشنگی و گرسنگی عرصه را بر مختار و یارانش تنگ کرده بود.

مختار به یارانش گفت: «با من همراه شوید تا به استقبال مرگی شرافتمندانه برویم». اطاعت نکردند. مختار سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! به اندازة وسع خود آل محمد (ص) را یاری کردم، مرا با آنان محشور کن». آنگاه فرمان داد در کوشک را باز کنند و همراه با نوزده جنگاور شیعی به سپاه مصعب حملهور شد. تمام روز را تشنه و گرسنه میجنگید و در حالیکه یاران وی یکی پس از دیگری به خاک میافتادند، کوچه به کوچه دشمن را به گریز وا میداشت،
در حالیکه بیوفایان کوفی همراه با زنان و کودکان از پشت بامها به سویش سنگ پرتاب میکردند. مختار به یاد آورد که با مسلمبنعقیل(ع) نیز چنین کردهاند. تا پاسی از شب میجنگید، اباعمره و غلامش «خیر» آخرین کسانی بودند که در کنار او، همچون مولایشان حسینبنعلی(ع) تشنه به شهادت رسیدند.
تشنگی و خستگی مختار را به ستوه آورده بود. زره خود را از تن درآورد و کلاهخود را پرتاب کرد و به انبوه دشمنان هجوم برد. صدها تیر و نیزه و شمشیر او را در حالیکه میگفت: «یا محمد یا علی» شهید کردند. مصعب به دارالاماره وارد شد، و ننگ ابدی را به جان خرید. زن مختار و کودک او را کشت و ثابت کرد دشمنانِ شیعیان، فرومایهترین پیروان شیطانند.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مذهبی ، سریال مختارنامه ، ،